دیدن یک سریال را شروع میکنیم و با خودمان قرار میگذاریم هر روز فقط یک قسمت ببینیم. اما دو روز بعد در حالی که از خستگی و کم خوابی زیر چشممان گود افتاده، متوجه میشویم تمام آخر هفته را مشغول بهپایان رساندن سریال بودهایم!
در مهمانی بشقاب غذایمان را پر از غذا کردهاند! میدانیم حجمش برایمان بسیار زیاد است اما آن را تا آخر میخوریم و البته بعدش حس بدی پیدا میکنیم…
اینها و تمام رخدادهای مشابه چیزی است که تحت عنوان اثر زیگارنیک (Zeigarnik Effect) شناخته میشوند. اثر زیگارنیک که به نام روانشناس کاشف آن نامگذاری شده بر اساس این ایده است که ما از ناتمام رها کردن کارهایی که شروع کردهایم، متنفر هستیم و ذهنمان درگیر کارهای نیمهتمام باقی میماند.
بنابراین ما کارها و وظایف ناتمام را بیشتر از اموری که به صورت کامل انجام دادهایم، به خاطر میآوریم و اگر کاری را نیمهتمام رها کنیم دچار تنش میشویم.
بعضی از نویسندهها از همین اصل برای جذب مخاطب استفاده میکنند: مثلا تیتر مطلب را ناقص مینویسند تا مخاطب مجبور به کلیک روی عنوان بشود و مطلب را بخواند. هرچند من شخصا با این روش موافق نیستم.
البته از این تاثیر میتوان به صورت مثبت هم استفاده کرد: مثلا اگر انجام کاری برایمان دشوار است، کافی است با خودمان قرار بگذاریم فقط برای یک دقیقه انجامش بدهیم. وقتی آن را شروع کنیم، اثر زیگارنیک یقهمان را میگیرد و باعث میشود نتوانیم آن را رها کنیم. بنابراین اغلب اوقات تا آخر جلو میرویم!
جالب است بدانید بعضی اوقات آهنگها هم به همین خاطر در ذهن ما باقی میمانند و تکرار میشوند. بنابراین برای خلاص شدن باید آن موسیقی را مجددا گوش کنیم تا پروندهاش در ذهنمان بسته شود.
خود آشنایی با این مفهوم هم کمک میکند در مقابل تاثیرات منفی آن راحتتر مقابله کنیم. مثلا آن بشقاب غذا را با آرامش خاطر «ناتمام» رها کنیم و در دام وسوسه ذهنی تمام کردنش نیوفتیم!
علیاصغر هنرمند