تا به حال به این نکته توجه کردهاید که در برخی وضعیتهای خاص مثلا زیر دوش بهتر فکر میکنیم؟ علت این است که وقتی در مورد موضوعی به صورت آگاهانه فکر میکنیم، بخش «خودآگاه» ذهن ما درگیر ماجرا است.
بخش خودآگاه، از قسمت جلویی مغز دستور میگیرد و این ناحیه علاقه زیادی به تفکر منطقی دارد.
اما هنگامی که مشغول انجام کارهای تکراری مانند دوش گرفتن میشویم، اوضاع متفاوت میشود: این قبیل کارها نیاز به تمرکز و دقت ندارند چون قبلا بارها آنها را انجام دادهایم. انجام این کارها باعث میشود بخش «خودآگاه» با خوشحالی به مرخصی برود و استراحت کند.
اینجاست که شبکه دوم مغز ما یعنی بخش «ناخودآگاه» کنترل را در دست میگیرد. در این حالت میبینیم که ایدههای متفاوتی به ذهنمان میرسند و گاهی اوقات به نتایج فوقالعادهای میرسیم.
ذهن ما در واقع دارای دو شبکه فکری مجزا است که هر کدام تواناییهای منحصر به فرد خودشان را دارند. گاهی اوقات که در تفکر منطقی به بنبست میخوریم، با سوییچ کردن روی شبکه دوم میتوانیم راه حل را پیدا کنیم. به همین خاطر است که کارهای تکرار مانند دوشگرفتن، شستن ظروف و رانندگی کردن به فرایند تفکرمان کمک میکنند.
دانستن این نکته کمک میکند بهتر بتوانیم از تواناییهای فوقالعاده ذهنمان استفاده کنیم.
علیاصغر هنرمند
«نوشتن، افکار ما را شفاف و سازماندهی میکند. نوشتن به ما نشان میدهد که دیدمان نسبت به یک موضوع چیست و چگونه میتوانیم رویایی را که در سر داریم، از آن خودمان کنیم. با این کار از موضوعاتی که در مسیر رسیدن به اهدافمان میدانیم یا نمیدانیم، آگاه میشویم.»
- ویلیام زینسر
وقتی اهداف خود را با جزئیات واضح مینویسید، ذهن خودآگاه و ناخودآگاه شما به صورت همزمان درگیر میشود. با نوشتن، مغز شما به صورت ناخودآگاه آنچه در مسیر رویایتان نیست را حذف میکند. با ترسیم رویاهای خود در قالب یک نقشه ذهنی (مایند مپ)، دو نیمکره مغزتان را فعال میکنید تا به یک موضوع بپردازند. به مغز اجازه دهید تا به آرامی و با دقت آنها را پردازش کند.
بهتر است یک دفترچه یادداشت را به این کار اختصاص دهید. نترسید! برای توصیف یک هدف نیازی به نوشتن کتاب ندارید. فقط کافیست تا لیستی کوتاه، مفید و مختصر از امکانات، شرایط، ایدهها و افکار خاص گردآوری کنید.
نوشتن هدف و «متصور شدن آن» احساسات شما را درگیر میکند. تا زمانی که احساسات شما تحت تاثیر قرار نگیرد، انگیزه کافی برای تلاش و اجرای آنها نخواهید داشت.
این کار را هر روز انجام دهید و راههای احتمالی رسیدن به هدفتان را نیز یادداشت کنید. روی «افراد» بیشتر از سایر روشهای احتمالی تکیه کنید.
- چه کسی میتواند به شما در رسیدن به این هدف کمک کند؟
- باید از چه کسی الگو بگیرید و توسط چه کسی راهنمایی شوید؟
- چه کسی ارتباطات و قابلیتهایی دارد که به شما در دستیابی به این هدف کمک کند؟
- چه کسی میتواند کارهای اضافی را برای شما انجام دهد تا خودتان صرفا روی هدف اصلی تمرکز کنید؟
با پرسیدن این سوالات، شما دید بازتری نسبت به موضوع پیدا میکنید.
به مرور افراد مناسبی که میتوانید از آنها کمک بگیرید، در ذهنتان ظاهر میشوند. بخش کلیدی موفقیت این است که یاد بگیرید، چگونه میتوانید خود را در موقعیتی قرار دهید تا با افراد مناسب ارتباط داشته باشید. ارتباط با اشخاص خاص، شرایط همکاری با آنها را رقم خواهد زد.
شاید هنوز در مرحلهای نباشید که افراد یا شرکتهای خاص با شما همکاری کنند. برای این کار ابتدا باید تواناییها و مهارتهای فردی خود را توسعه دهید.
شما باید:
- در مورد آنچه میخواهید در آن استاد شوید، قاطعانه تصمیم بگیرید و به آن متعهد باشید.
- فرآیند پیشرفت و توسعه را به طور کامل اجرا کنید.
- فقط به فکر برخی افراد اهمیت دهید. مهم نیست که همه درباره شما چه فکر میکنند.
- آنقدر خوب باشید که نتوانند شما را نادیده بگیرند.
- روی افرادی که مشاورههای سودمند میدهند، سرمایهگذاری کنید.
- بخشنده باشید.
- هیچ وقت فراموش نکنید که چرا این کار را شروع کردید.
- هرگز پس از کسب یک موفقیت، از خود راضی نشوید.
- درخواستهای بزرگ داشته باشید.
هرچه ارزش و اعتبار شما بالاتر باشد، راههای ارتباطی شما نیز بیشتر خواهد شد تا جایی که میتوانید با قهرمانان و الگوهای زندگیتان همکاری کنید.
هر چیزی که که در واقعیت اتفاق میافتد، باید اول در نوشتههای شما به حقیقت بپیوندد. وقتی طبق یادداشتهایتان پیش بروید، خواهید دید که ورودیها و ارتباطاتتان روز به روز بیشتر شده و سریعتر به اهدافتان میرسید.
پریا شمسالدین