سم آلتمن را که میشناسید؟ مدیرعامل مشهور شرکت OpenAI که محصولات مهمی مانند ChatGPT را ارائه کرده است. سم آلتمن یک وبلاگ شخصی هم دارد و با توجه به تجربیات فراوانش در حوزه کارآفرینی، به نکات مهمی در این رابطه میپردازد. در اینجا به جدیدترین پست وبلاگ آقای آلتمن میپردازیم:
۱- خوش بینی، وسواس، خودباوری، تواناییهای شخصی و ارتباطات از جمله موارد مهم برای آغاز یک کار هستند. برای به پایان رساندن وظایف باید یک تیم منسجم داشته باشید. بدانید چه زمانی آرام باشید و در عین حال شرایط اورژانسی و نحوه کنترل آنها را بشناسید.
۲- داشتن یک تیم منسجم، حفظ آرامش در عین شناسایی شرایط فوری و تعهد بدون قید و شرط، از جمله موارد لازم برای به سرانجام رساندن کارها هستند. برای اهداف بلند مدت، اقدامات کوچک لازم است. نگران نباشید که مردم در کوتاه مدت، چه فکری راجع به شما دارند.
۳- برای یک تیم، انجام یک کار سخت و مهم، راحتتر از انجام یک وظیفه آسان و غیرضروری است. ایدههای جسورانه به مردم انگیزه میدهد.
۴- مشوقها، موارد الهامبخش و انگیزهها، قدرت شما هستند. این موارد را بشناسید و حداکثر بهره را از آنها ببرید.
۵- داشتن منابع و نیروی کم، ضعف نیست. تا وقتی که به آنها اعتماد داشته باشید! شاید باورتان نشود؛ اما میتوانید موارد زیادی را حذف کنید.
۶- واضح و مختصر ارتباط برقرار کنید.
۷- شما نباید هیچ نوع بیصداقتی، ناکارآمدی یا قوانین غیرضروری را در محیط کار بپذیرید. باید با هر موقعیتی که به نظر غیرمنصفانه، غیرمنطقی یا اتلاف وقت به نظر میرسد، مقابله کنید.
در این راستا، مشوق دیگران هم باشید. نباید اجازه دهید ساختار سازمان یا قوانین سفت و سخت، مانع از کار موثر و مشارکتی شما با دیگران شود.
۸- نتایج کار بسیار مهم هستند. اجازه ندهید یک روند خوب، نتایج بدی را به همراه داشته باشد.
۹- زمان بیشتری را برای جذب نیرو صرف کنید. افراد با پتانسیل بالا که سرعت پیشرفتشان خوب است را استخدام کنید. داشتن هوش به تنهایی، برای به انجام رساندن کارها کافی نیست.
۱۰- افراد با مهارت عالی، برای موفقیت یک سازمان بسیار مهم هستند. اما نباید آنها را تنها بر اساس دستاوردها یا مهارتهای فردیشان قضاوت کنید. در نظر داشته باشید که آنها چگونه بر عملکرد سایرین تأثیر میگذارند. به عنوان مثال، یک فروشنده خوب ممکن است محصولات زیادی را بفروشد، اما اگر استرس، تعارض یا نارضایتی زیادی در بین سایر کارمندان ایجاد کند، تأثیر خالص او بر عملکرد شرکت، منفی است.
۱۱- برنامههای شما ممکن است همیشه طبق انتظارتان پیش نروند. اگر بخواهید خیلی زود به نتیجه برسید، احتمال اشتباه وجود دارد. نباید به چشمانداز یا اهداف بلند مدت خود وابسته باشید، بلکه روی اقدامات و نتایج کوتاهمدت تمرکز کنید.
۱۲- قوانین تجارت را بلد باشید و با آنها مبارزه نکنید.
برخی از این قوانین عبارتند از:
قانون عرضه و تقاضا: این قانون بیان میکند که قیمت یک کالا یا خدمات بر اساس اثر متقابل عرضه و تقاضای آن در بازار تعیین میشود.
به این معنی است که اگر میخواهید چیزی را با قیمت بالاتر بفروشید، باید عرضه آن را افزایش دهید و بالعکس.
قانون بازده کاهشی: این قانون بیان میکند که با افزایش مقدار یک عامل در فرآیند تولید (مانند نیروی کار، سرمایه یا منابع)، کیفیت و کمیت محصول نهایی افزایش مییابد. در واقع سطح بهینهای از ورودی وجود دارد که خروجی را به حداکثر میرساند.
قانون پارادوکس پارکینسون: این قانون بیان میکند که با بزرگتر و پیچیدهتر شدن یک سازمان، کارایی آن کمتر میشود. یعنی اندازه و ساختار بهینهای برای یک شرکت وجود دارد که عملکرد آن را به حداکثر میرساند.
۱۳- الهام یک عامل ارزشمند و کمیاب است که میتواند به ما در رسیدن به اهداف و رویاهایمان کمک کند. اما اگر به آن عمل نکنیم، به سرعت ناپدید میشود.
زندگی غیرقابل پیشبینی است. بنابراین، باید همیشه و در اسرع وقت، به مواردی که از آنها الهام گرفتیم؛ بپردازیم. قبل از اینکه در میان حجم انبوه کارهایمان گم شوند.
۱۴- شغلتان را از زاویه و مقیاسهای گوناگون ارزیابی کنید.
وقتی به یک شی بسیار بزرگ یا پیچیده نگاه میکنیم؛ مانند یک شهر، جنگل یا زمین، ممکن است ویژگیها یا رفتارهای جدید و غیرمنتظرهای را کشف کنیم که از نگاه سادهتر و کوچکتر، آشکار یا قابل پیشبینی نیستند.
به عنوان مثال، وقتی روی نقشه شهر بزرگنمایی میکنیم، الگوهایی را میبینیم که از بالا قابل مشاهده نیستند.
برای نمونه، اکوسیستم جنگل را در نظر بگیرید. در این اکوزیست، گونههای مختلف با یکدیگر و محیط اطرافشان به طرق گوناگون در تعاملند. به طوری که با یک نگاه ساده، قابل درک نیست.
این مورد در کار و حرفه شما هم صدق میکند. با نگاه کردن از زوایای مختلف، موارد ارزشمند جدیدی را کشف خواهید کرد.
۱۵- از روش ترکیب یا همان Compounding استفاده کنید. به عنوان مثال، فرض کنید یک کسب و کار را با مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان راهاندازی کردهاید. بخشی از درآمد خود را برای ارتقای محصولات یا خدمات بیشتر کنار بگذارید. به این ترتیب، میتوانید سالانه درآمد و سودتان را تا ۱۰ درصد افزایش دهید. دلیلش این است که سود یا بازدهی که از سرمایهگذاریهای خود به دست میآورید، به مبلغ اصلی شما اضافه میشود. این گونه در سال آینده، بازده بیشتری خواهید داشت. به این فرآیند «Compounding» میگویند.
این قانون بسیار قدرتمند است زیرا شما میتوانید کسب و کار خود را در طول زمان، سریعتر رشد دهید.
۱۶- ناامید نشوید. بلند شوید و دوباره ادامه دهید.
۱۷- کار کردن با افراد کاردرست، یکی از بهترین بخشهای زندگی است.
پریا شمسالدین
برای انجام هر کار به دو خصیصه اصلی نیاز داریم: آگاهی (یا همان علم) نسبت به آن کار و توانایی انجامش در عمل. این دو مورد، لازمهی به پایان رساندن هر پروژهای هستند. از ساختن یک محصول گرفته تا مدیریت یک تیم. شما ممکن است علم انجام کاری را داشته باشید، اما در عمل نتوانید از آن استفاده کنید. برای مثال، منتقدان فیلم میدانند که یک اثر هنری خوب چه ویژگیهایی دارد اما در عمل نمیتوانند یکی مثل آن بسازند. این دو مورد کاملا از یکدیگر مستقل هستند ولی برای انجام یک کار واقعا عالی، به هر دو نیاز دارید.
در این مطلب با به این موارد مهم میپردازیم:
۱- مقایسه «آگاهی شغلی» با «توانایی انجام کار»
۲- کمکردن فاصله بین این دو خصیصه
۳- کدام یک مهمتر است و نیاز به پرورش دارد؟
بر این اساس، شما در یکی از این دو سناریو جای میگیرید:
الف) آگاهی و علم > توانایی و مهارت برای انجام کار
اگر علم شما از مهارت عملیتان بیشتر باشد، از کاری که تولید میکنید، راضی نیستید. چند لحظه راجعبه این موضوع بیندیشید. تمام مواقعی که از کار خود ناراضی بودهاید، آگاهی شما از آنچه میتوانستید بسازید، جلوتر بوده است. این یک تضاد خوب است. بنابراین به دنبال آن خواهید رفت و این ما را به سناریوی دوم میرساند.
ب) توانایی و مهارت برای انجام کار ≥ آگاهی و علم
وقتی مهارت شما برابر یا بیشتر از علمتان باشد، میتوانید آنچه را که فکر میکنید خوب است، بسازید. این باعث میشود شما از کارتان راضی باشید، اما از رشد شما نیز جلوگیری میکند، مگر اینکه ابتدا دانش خود را افزایش دهید.
رابطهی بین این دو مورد بسیار مهم است. اگر نسبت به یک موضوع دانش لازم را نداشته باشید، قاعدتا توانایی انجام آن را نیز نخواهید داشت.
بیشتر کتابها، دورهها و ابزارهای یادگیری سنتی، عمدتا بر افزایش مهارت عملی متمرکز هستند. اما موثرترین راه برای پیشرفت، قرار گرفتن در معرض نمونههای خوب است.
با این کار آگاهی شما افزایش مییابد. فرض کنید میخواهید یک تیم خوب ایجاد کنید، اگر قبلا تجربه کار کردن در یک تیم خوب را داشته باشید، قاعدتا ساخت یک تیم خوب برایتان راحتتر است. پیوستن به یک تیم بزرگ، به غیر از یادگیری نحوه انجام کارها، به شما روش ساختن یک تیم عالی را آموزش میدهد. این یعنی یک تیر و دو نشان!
«علم»، یعنی دانستن اینکه یک کار خوب چه ویژگیهایی دارد. «مهارت» یعنی چگونگی ساختن آن.
اما عنصر سومی هم وجود دارد!
افراد باتجربه نه تنها میدانند چه چیزی خوب است بلکه دقیقا «علت» آن را نیز میدانند.
آنها دقیقا میدانند چه چیزی باعث جلوهگری نمونههای خوب شده است.
این موضوع از آن چیزی که به نظر میرسد با اهمیتتر است.
شما ممکن است از چندین اپلیکیشن با رابط کاربری عالی استفاده کنید، اما ندانید چه چیز آن را منحصر به فرد ساخته است. این موضوع مشکلی ندارد مگر اینکه بخواهید یک اپلیکیشن همانند آن بسازید. در این جا شکاف بین آگاهی و مهارت به چشم میخورد.
چگونه این مرز را از بین ببریم؟
دو راه اصلی وجود دارد که به شما در این امر کمک میکند:
۱- دست به کار باشید: ناراضی بودن از پروژه نهایی، استدلال شما را تحریک میکند و باعث میشود از خود بپرسید «چرا فکر میکنم این کار بد است؟».
۲- با دیگران بحث کنید: اگر در مورد خوب بودن یک کار با کسی هم عقیده نیستید، با آشنایی با دیدگاهش، به دلیل آن پی خواهید برد.
چه در مسیر شغلی و چه در پروژهای که میخواهید بهعنوان یک کارآفرین بسازید، از خودتان بپرسید:
پاسخ این پرسشها در ترکیبی منحصر به فرد از دانش و مهارت کاری نهفته است.
مهارتهای خود را در مورد چیزی که از قبل دانش خوبی درموردش داشتهاید، رشد دهید و با هم ترکیب کنید.
به عنوان مثال فرض کنید شما نویسنده خوبی هستید (مهارت برای انجام کار) و خبرنامههای خوب زیادی میخوانید (افزایش دانش). با ترکیب این دو، روزنامهنگار موفقتری خواهید بود.
پیروز باشید.
پریا شمسالدین