بزرگـــــراه

آخـریــن مطالب «شکست»

چرا هوش و مهارت‌های تکنیکی فقط ۲۵ درصد مسیر موفقیت است؟

چرا هوش و مهارت‌های تکنیکی فقط ۲۵ درصد مسیر موفقیت است؟

- اگر درآمدم به فلان مقدار برسد بسیار خوشحال خواهم بود.
- اگر موفق شوم ۱۰ کیلو کم کنم عالی است.

این ها نمونه جملاتی هستند که معمولا برای خودمان تکرار می‌کنیم و یک «نقطه خاص» برای رسیدن به موفقیت و شادی تعریف می‌کنیم. اما انگار قضیه به‌گونه دیگری است…

در واقع شاد بودن و خوشحالی در مسیر است که باعث رسیدن به موفقیت می‌شود. شان آکور نویسنده مشهوری است که طرفدار روانشناسی با نگرش مثبت است و پژوهش‌های متعددی در این رابطه انجام داده. او می‌گوید در پیش‌بینی موفقیت افراد، هوش و مهارت‌های فنی فقط ۲۵ درصد تاثیرگذار هستند.

۷۵ درصد دیگر توسط سه عامل مهم دیگر کنترل می‌شود: ۱- خوش‌بین‌بودن ۲- ارتباطات اجتماعی ما ۳- نحوه واکنش و نگاه ما در مقابل استرس

برای مثال در مورد «خوش‌بین» بودن نشان داده شده افرادی که این مزیت را دارند، در فروش حدود ۲۰ درصد موفق‌تر از دیگران عمل می‌کنند. در حوزه‌های دیگر مانند آموزش و تحصیل هم خوش‌بینی یک برگ برنده به حساب می‌آید و به افزایش شادی کمک قابل توجهی می‌کند.

در ارتباطات اجتماعی، عمق و وسعت‌اش اهمیت دارد و هر چه افراد در آن بهتر باشند، احتمال موفقیت‌شان بیشتر است. برخی افراد سعی می‌کنند روابط اجتماعی‌شان را محدود کنند تا زمان بیشتری داشته باشند. در حالی که نشان داده شده روابط اجتماعی عمیق‌تر، سبب موفقیت بیشتر در کار و تحصیل می‌شود.

و اما در مورد استرس افرادی موفق هستند که مشکلات را به چشم «چالش» ببینید و نه «تهدید» و برای رفع‌شان علاقه نشان دهند. ضمنا این زاویه نگاه یک مزیت ژنتیکی نیست و کاملا آموختنی است. کافی است هنگام فشار کاری و استرس آن را به چشم یک چالش ببینیم و از تلاش برای حل آن لذت ببریم.

پیشنهاد می‌کنم برای سرگرمی هم که شده این سخنرانی شان آکور را در تدتاک ببینید. چون هم آموزنده است و هم مُفرح!

اطلاعات بیشتر

 
دکتر علی‌اصغر هنرمند

 

ادامه مطلب

۱۰ عادت افراد متوسط و نحوه اجتناب از آنها

۱۰ عادت افراد متوسط و نحوه اجتناب از آنها

عادت‌ها دلیل اصلی تفاوت در کیفیت زندگی افراد موفق و متوسط هستند. عادت‌ها الگوهای رفتاری هستند که به صورت خودکار انجام می‌شوند و نتایج نهایی را تعیین می‌کنند. افراد متوسط ​​عادات ضعیف و محدود کننده‌ای دارند که ذهن آن‌ها را از موفقیت باز می‌دارد. در این‌جا به معرفی ۱۰ مورد از این نمونه عادات و نحوه اجتناب از ‌آن‌ها می‌پردازیم:

۱- افراد متوسط هدف و مسیر مشخصی ندارند

برای موفقیت، باید بدانیم می‌خواهیم چه کسی باشیم و قصد داریم زندگی‌مان را برای رسیدن به چه چیزی وقف کنیم. هدف به ما حس جهت می‌دهد. از خودتان بپرسید:

- قرار است در این دنیا چه کار کنم؟
 - هدف زندگی من چیست؟

با دانستن پاسخ این سوالات، شما اساسا یک سفر خودشناسی را آغاز کرده‌اید. شما می‌دانید چه کسی هستید، چه نقاط قوتی دارید و چگونه باید از این توانایی‌ها، برای تغییر زندگی خود استفاده کنید.

اما برای افراد متوسط ​​اینطور نیست. افراد متوسط ​​به دنبال شناخت خود و توانایی‌هایشان نیستند. آن‌ها نمی‌دانند دقیقا چه چیزی می‌خواهند و زندگی خود را به شانس واگذار می‌کنند. افراد متوسط امیدوارند تا یک روز شانس در خانه‌ی آن‌ها را بزند و رویاهایشان را به واقعیت تبدیل کند. شما باید مسیر زندگی خود را ترسیم کنید. گام اول برای فرار از یک زندگی متوسط، داشتن هدف است.

۲- افراد متوسط به حرف‌های مخالفانشان گوش می‌دهند

اگر به مردم اجازه بدهید، کاملا شما را از مسیر رویاهایتان باز می‌دارند. باید با مخالفانتان روبه‌رو شوید. آن‌ها می‌توانند نزدیکترین اعضای خانواده، دوستان یا همسرتان باشند. این افراد همیشه راهی برای ایجاد ترس و شک در شما خواهند یافت.

دلیل اینکه اکثر افراد متوسط می‌مانند، این است که وقتی می‌خواهند هدفی را دنبال کنند، خواستار تایید انتخاب‌ها و اقداماتشان از سوی دیگران هستند. آن‌ها با گوش دادن به صداهایی که ترسشان را تشدید می‌کند،‌ شکست می‌خورند.

اگر می‌خواهید متفاوت باشید، کارهای بزرگ انجام دهید و تاثیری در جهان بگذارید؛ باید بتوانید از غریزه و شهامتتان پیروی کنید. به شما مربوط نیست که دیگران در مورد رویاها و امکانات شما چه فکر می‌کنند. اجازه ندهید مخالفانتان تصیم بگیرند که چه کاری از عهده شما برمی‌آید.

«اگر بخواهید کار متفاوتی انجام بدهید، با مخالفان زیادی روبه‌رو خواهید شد.»
- جیمز دایسون

«مخالفانتان را کنار بگذارید، شجاعتتان را جمع کنید و گامی جسورانه به سوی زندگی که واقعا مشتاق آن هستید، بردارید.»
- اپرا وینفری

۳- افراد متوسط توقع کمی از خودشان دارند

سطح توقع این افراد از خودشان آن‌قدر پایین است که به عملکردهای متوسط نیز راضی می‌شوند.

- اگر این درس را پاس شوم، خوب است.
- اگر تنها «فلان مقدار» درآمد داشته باشم، کافیست.

افراد متوسط حداقل‌ها را انجام می‌دهند. آنها نمی‌خواهند و نمی‌توانند انرژی بیش‌تری بگذارند. متوسط‌ها با سطوح پایین زندگی ساخته‌اند. این موضوع در همه جنبه‌های زندگیشان (سلامتی، عادات غذایی، پول، روابط و پیشرفت شخصی)، صدق می‌کند. آن‌ها معتقدند اولین و بهترین‌ امکانات تنها برای برخی از افراد خاص است.

«محدودیت اولیه زندگی، توقعات کم ما از خودمان است. وقتی انتظار کمترین نتایج را داریم، همان را هم به دست ‌می‌آوریم.»
- جان سی ماکسول

۴- درکی از مفاهیم عمیق و معنوی زندگی ندارند

مارتین سلیگمن، پدر روان‌شناسی مثبت‌گرا، در کتاب خود به نام «خوشبختی واقعی» می‌گوید سه راه برای رسیدن به خوشبختی در زندگی وجود دارد:

زندگی دلپذیر:

این نوع زندگی در مورد لذت و سرگرمی به شکل ابتدایی‌ترین تجربه انسانی می‌باشد و تنها چیز مهم این است که ما چه چیزی برای خودمان به دست می‌آوریم.

زندگی خوب:

این نوع زندگی یک پله از سطح قبلی بالاتر است اما همچنان بر «خود» متمرکز است. این زندگی به کشف فضائل و نقاط قوت منحصر بفرد ما و به کارگیری خلاقانه آن‌ها برای ارتقاء زندگی متمرکز است. افراد متوسط ​​خوشبختی را در موقعیت اجتماعی، قدرت، پول، شغل و دستاوردها جستجو می‌کنند. بزرگترین اهداف و آرزوهایشان مربوط به چیزهایی است که به آن‌ها حس لذت بدهد.

برای این افراد درجاتی که کسب می‌کنند، پولی که دریافت می‌کنند و شکوه سبک زندگیشان از سایر چیزها مهم‌تر است.

زندگی معنادار:

زندگی واقعی چیزی فراتر از دولتمندی و بزرگنمایی است. زندگی کمک و همکاری ما با دیگران را می‌طلبد؛ اینکه تفاوت ایجاد کنیم و تاثیرگذار باشیم.

افراد فوق‌العاده خارج از تجربیات خوب یا بدی که دارند، به دنبال یافتن معنا یا ایجاد آن در زندگی هستند. آن‌ها نقاط قوت منحصر به‌فرد خود را تغذیه می‌کنند و از توانایی های خود برای کمک به شادی همنوعانشان بهره می‌برند. این افراد به جای لذت‌های زودگذر، به‌دلیل یافتن احساس رضایت عمیق هستند.

«هدف زندگی این است که توانایی خاص خود را کشف کنید و آن را برای پرورش دهید.»
- دیوید ویسکوت

۵- برای پول و زمان ارزش بسیار کمی قائلند

افراد متوسط به زمان خود احترام نمی‌گذارند. آن‌ها هرکجا که بخواهند، می‌روند و هرچقدر که بخواهند، می‌مانند. افراد فوق‌العاده می‌دانند زمانی که از دست رفته، دیگر باز نمی‌گردد؛ بنابراین زندگی خود را در اولویت قرار می‌دهند و برای چیزهایی که در مسیر رویاهایشان است، وقت می‌گذارند.

متأسفانه، افراد متوسط نه تنها ​​زمان را هدر می‌دهند، بلکه پول خود را نیز صرف هزینه‌های بیهوده می‌کنند. برای فوق‌العاده شدن، باید عادت ردیابی و بهینه‌سازی زمان و سرمایه را در خود پرورش دهید.

۶- دید ضعیفی نسبت به یادگیری دارند

افراد متوسط معتقدند که همه چیز را می‌دانند. آن‌ها در سمینارها شرکت نمی‌کنند و وقتی در معرض ایده‌های جدید قرار می‌گیرند، اغلب از خود می‌پرسند: «مگر قرار است چه چیزی یاد بگیرم؟»

وقتی فکر کنیم که همه چیز را می‌دانیم، یادگیری را پشت سر می‌گذاریم و از تغییر استقبال نمی‌کنیم. با این کار در نهایت توانایی تفکر و حل مشکلات را از دست می‌دهیم. افراد خاص ذهنی باز دارند و کنجکاو هستند. آن‌ها همواره در جست‌وجوی ایده‌ها، بینش‌ها و دیدگاه‌های جایگزین هستند.

«خود را به یادگیری مادام‌العمر متعهد کنید. ذهن شما و آنچه در آن قرار می‌دهید، با ارزش‌ترین دارایی شماست.»
- آلبرت انیشتین

۷- پیرو رضایت‌های آنی هستند

ما هر روز بین آنچه در حال حاضر به نفع ماست و مزایایی که بعدا در دسترس قرار می‌گیرند، انتخاب‌هایی می‌کنیم.

- اکنون تلویزیون نگاه می‌کنید یا درس می‌خوانید؟
- کیف گوچی می‌خرید یا در یک سهام سرمایه‌گذاری می‌کنید؟
- شغلی را که دوست ندارید، ادامه می‌دهید یا رویاهایتان را دنبال می‌کنید؟

افراد متوسط ​​وقتی با چنین انتخاب‌هایی روبه‌رو می‌شوند، پاداش‌های فوری را انتخاب می‌کنند. آن‌ها فریفته چیزهایی هستند که امروز می‌توانند به دست آورند، حتی اگر چنین دستاوردهایی در نهایت تاثیر کمرنگی در زندگیشان داشته باشد.

روانشناسان طی چندین دهه مطالعه نشان داده‌اند که موثرترین ویژگی یک شخص برای موفقیت در زندگی، توانایی به تعویق انداختن رضایت‌های کوچک و آنی است.

۸- احساس مسئولیت نمی‌کنند و نمی‌توانند کاری را در زمان معین انجام دهند

افراد متوسط معتقدند برای تحقق رویاهایشان تا ابد وقت دارند. آن‌ها به رویاهایشان به چشم یک مسئله اورژانسی نگاه نمی‌کنند. بیش از حد فکر می‌کنند و کارها را به تعویق می‌اندازند. آن‌ها مسئولیت کارها، انتخاب‌ها و تصمیماتشان را به عهده نمی‌گیرند.

در عوض، همیشه بهانه‌های زیرکانه‌ای می‌آورند که چرا شخص دیگری در عدم موفقیت‌شان مقصر است. شما باید بدانید که مسئولیت تمام جنبه‌های زندگی‌تان (سلامتی، رابطه، شغل، مالی، معنوی) تنها با خود با شماست.

باید درک کنید که هر عملی عواقبی دارد و هیچ کس جز شما در عدم موفقیت‌تان، مقصر نیست. این خودتان هستید که باید آستین‌ها را بالا بزنید و دست به کار شوید.

«افراد ثروتمند معتقدند: من زندگی خودم را خلق می کنم. افراد فقیر معتقدند: زندگی برای من اتفاق می افتد.»
- تی هارو اکر

۹- در انتظار چیزی هستند تا آن‌ها را به انسان کامل و بی‌نقصی تبدیل کند

افراد متوسط منتظر می‌مانند تا کاری را به نحو عالی انجام دهند. این در حالی است که افراد خاص کار را شروع می‌کنند و از اشتباهاتشان درس می‌گیرند.

کمال‌گرایی مزایای خود را دارد، اما کمال‌گرایی وسواسی می‌تواند به یک ضربه کشنده برای خلاقیت، انگیزه و عملکرد تبدیل شود.

امکان ندارد بتوانید از روز اول در انجام یک کار متخصص باشید. گذشت زمان به یادگیری و پیشرفت شما کمک خواهد کرد. 

برای دنبال کردن رویاهایتان نیاز نیست صبر کنید تا بی‌نقص شوید. هر روز با تلاش و تمرین روی بهتر شدن تمرکز کنید. هرچه مهارت‌های شما بیش‌تر شود، اعتماد به نفس بالاتری برای انجام کارهای بهتر خواهید داشت.

«جوهر انسان بودن این است که آدمی به دنبال کمال نباشد.»
- جورج اورول

۱۰- افراد متوسط جا می‌زنند

افراد متوسط به راحتی تسلیم می‌شوند. محققان نشان داده‌اند که موفقیت مستلزم استقامت و تعهد به یک هدف بلند مدت، بدون تسلیم شدن است. افراد متوسط با مشاهده اولین چالش جا می‌زنند. متوسط‌ها وقتی کاری سخت می‌شود یا اعصابشان را به هم می‌ریزد، رهایش می‌کنند.

افراد موفق دقیقا برعکس هستند. آن‌ها در مسیر موفقیت حفاری می‌کنند و استقامت دارند. همچنین می‌دانند که موانع و چالش‌ها پیامدهای اجتناب‌‌ناپذیر رویاهای بزرگ هستند.

برای موفقیت، باید در مسیرتان ماندگاری داشته باشید. شما باید با ترس‌های خود روبه‌رو شوید و بر چالش‌های مسیر غلبه کنید.

«نتیجه تلاش شما تنها زمانی خود را نشان می‌دهد که تسلیم نشوید.»
- ناپلئون هیل

متوسط ​​بودن کشنده است. نباید به آن بسنده کرد. هر یک از ما ظرفیت رسیدن به موفقیت‌های بزرگ را داریم. رضایت دادن به چیزی کمتر، رفتاری نادرست با خودتان است. این کار، انکار عظمت و هدر دادن زندگیتان است.

«زندگی متوسط، هدر دادن زندگی است.»
- کالین هوور

 

پریا شمس‌الدین
منبع

ادامه مطلب

چهار تغییر کلیدی در «طرز فکر» که باعث رشد می‌شوند

چهار تغییر کلیدی در «طرز فکر» که باعث رشد می‌شوند

طرز فکر و دید ما نسبت به زندگی مجموعه‌ای است از افکار، باورها و احساسات. این دید ماست که چگونگی تجربه کردن وقایع را می‌سازد. طرز فکر یا به اصطلاح (Mindset) بر انتخاب‌هایی که روزانه انجام می‌دهیم (چه به صورت آگاهانه و چه در ضمیر ناخودآگاه) تاثیر می‌گذارد.

مشکل این است که اکثر ما از افکار یا عقاید خود، آگاه نیستیم. مسئول بسیاری از تصمیماتی که در طول روز می‌گیریم، ضمیر ناخودآگاه ماست. حال اگر از طرز فکر درستی برخوردار نباشیم، ممکن است به طور مکرر اشتباهات مشابهی را تکرار کنیم.  

به همین دلیل است که تغییر طرز فکر یعنی تغییر زندگی شما. این به معنای تلاش آگاهانه برای تجربه زندگی به شیوه‌ای متفاوت و ایجاد الگوهای جدید به جای تکرار روش‌های قدیمی است.

این ۴ نوع Mindset می‌تواند دید شما نسبت به جهان را عوض کند:‌

۱- زندگی دقیقا همان چیزی را به من می‌دهد که برای رشد و تکامل به آن نیاز دارم
وابستگی به دنیای فیزیکی باعث می‌شود که حس هدایت و حمایت نداشته باشیم. این موضوع به ویژه در هنگام مواجه با موانع به وضوح قابل مشاهده است. چیزی به نام شکست وجود ندارد. شکست یک درس است و فضایی برای رشد. باور به اینکه جهان همواره بهترین نسخه‌ی ما را می‌خواهد باعث می‌شود تا در صورت مواجه با موانع ناامید نشویم. هر چیزی که برای شما اتفاق می‌افتد به نوعی به سود شماست حتی اگر در نگاه اول این چنین به نظر نرسد.  

۲- خودم تصمیم می‌گیرم که چه چیزی حقیقت دارد
همه ما داستان‌های خاصی داریم که مدام به خودمان می‌گوییم. این داستان‌ها بر اساس باورها و تجربیات گذشته ما شکل گرفته‌اند. برخی از این داستان‌ها عبارتند از:

  • من در امان نیستم. دنیا جای خطرناکی است.
  • من به اندازه کافی خوب نیستم.
  • عشق بی قید و شرط وجود ندارد.
  • روابط پیچیده است و من هرگز نباید به شخص دیگری تکیه کنم. 
  • پول سرچشمه تمام پلیدی‌ها است.
  • کسب درآمد از شغلی که دوست دارم ممکن نیست.

اگر می خواهید زندگی خود را تغییر دهید باید باورهای متفاوتی داشته باشید. باورهایی که داستان‌های متفاوتی را روایت می‌کنند:  

  • دنیا ممکن است گاهی ترسناک باشد، اما مملو از زیبایی و هماهنگی است. علاوه بر این، من همیشه می‌توانم آرامش را در درون خودم پیدا کنم.  
  • من به اندازه کافی خوب هستم. من می‌توانم هر کاری که در ذهنم باشد انجام دهم و لیاقت رسیدن به رویاهایم را دارم.
  • عشق واقعی و بی‌قید و شرط وجود دارد. هنگامی که زمان مناسب فرا برسد، آن را تجربه خواهم کرد. تا آن زمان روی رشد شخصی خودم تمرکز خواهم کرد. 
  • روابط الزاما پیچیده نیستند. عشق بی‌نظمی به بار نمی‌آورد. عشق می‌تواند منبع آرامش، حمایت و شادی باشد. محبت می‌تواند وجود شما را از حس امنیت و آرامش سرشار کند. 
  • پول یک منبع عالی است و می‌توان از آن برای خیر استفاده کرد.
  • من می‌توانم از کاری که دوست دارم، درآمد کسب کنم. 

۳- من خالق زندگی خودم هستم؛ نه قربانی شرایط!
شاید این جمله خاص و یا کلیشه‌ای به نظر برسد. پذیرش این عبارت برای برخی دشوار است. نفس انسان همیشه دوست دارد که نقش قربانی را بازی کند. ما ذاتا دوست داریم تا اندوه، اضطراب و دردمان را نگه داریم تا دلیلی برای ناامنی جهان و نرسیدن به خواسته‌هایمان داشته باشیم. این موضوع نهایتا ما را به این موضوع سوق می‌دهد که اگر شغل، شریک یا خانه بهتری داشتیم... آن وقت، و تنها در آن صورت، خوشبخت بودیم.

این درست است که شرایط نقش مهمی در شخصیت ما ایفا می‌کند اما مهم این است که ما با اوضاع فعلی چه تصمیمی می‌گیریم. ما می‌توانیم از گذشته خود برای درک و شناخت بهتر خودمان استفاده کنیم.

یک چیز قطعی است: اگر تغییر نکنیم، یعنی اگر شجاعت متفاوت فکر کردن و رفتار کردن را نداشته باشیم؛ آینده مانند گذشته خواهد بود. این بدین معنی نیست که احساسات یا دردتان را سرکوب کنید. گذشته را احساس و پردازش کنید. سپس مطمئن شوید که آن را پشت سر گذاشته و زندگی متفاوتی برای خود می‌سازید. همیشه در صندلی راننده زندگی خود باشید. 

۴- همه افراد و وقایع آینه‌ی درون من هستند
زندگی برای شما اتفاق نمی‌افتد بلکه به شما پاسخ می‌دهد. به این معنی که هر رخدادی نتیجه‌ی احساس درونی خودمان است.

اگر دائما خود را در روابط دردناک می‌یابید، نشانه‌ی آن است که چیزی التیام نیافته در شما وجود دارد که باید به آن رسیدگی شود. اگر به طور مداوم احساس هیجان و آرامش می‌کنید، یعنی که مطابق با ارزش‌ها، خواسته‌ها و نیازهای خود رفتار می‌کنید.

باور به اینکه جهان تصادفی یا ناعادلانه بوده و سرنوشت همه از پیش تعیین شده، بسیار آسان‌تر است. زیرا به ما اجازه می‌دهد تا از احساس مسئولیت و در نتیجه کنترل زندگی دست برداریم. 

زندگی بازتابی از دنیای درونی ماست. اگر دنیای درونی ما پر از درد، خشم و هرج و مرج باشد؛ دنیای بیرون دردناک و آشفته به نظر می‌رسد.

در عوض، اگر دنیای درونی ما عمدتاً متعادل و  سرشار از عشق، امید، هماهنگی و صلح باشد؛ آنگاه دنیای بیرون جهانی است که ارزش زیستن را دارد. 

 

پریا شمس‌الدین

منبع

ادامه مطلب