آیا تا به حال قانون ۱۰ هزار ساعت به گوشتان خورده است؟ نظریه مشهوری که میگوید برای رسیدن به مرحله استادی در هر کاری باید ۱۰ هزار ساعت صرف یادگیری و تمرین آن بکنیم.
این به این معنی است که اگر روزانه ۵ ساعت صرف یادگیری بکنیم، به ۱۰ سال زمان نیاز داریم تا به یک متخصص واقعی تبدیل شویم.
کتابهای مختلفی هم به بررسی و کنکاش این نظریه پرداختهاند. اما برخی از ما برداشت دقیقی در مورد این قانون پیدا نکرده و به همین بهانه از شروع یک یادگیری جدید واهمه پیدا میکنیم.
با خود میگویم، من که نمیتوانم این همه زمان را صرف یادگیری برنامهنویسی، نواختن پیانو و هر چیز جدید دیگر بکنم و در همان ابتدا پا پس میکشیم.
سال ۲۰۱۳ بود که نویسنده مشهور، جاش کافمن در یک سخنرانی TED قانون ۲۰ ساعت را مشهور کرد و البته اون کتابی هم با همین عنوان دارد.
او معتقد است بخش زیادی از یادگیری یک مهارت جدید در ۲۰ ساعت ابتدایی آن رخ میدهد و اگر روزانه یک ساعت و به مدت بیست روز روی یادگیری جدیدی وقت بگذارید، تا حد قابل قبولی در آن مهارت کسب میکنید.
در واقع قانون ۱۰ هزار ساعت برای رسیدن به حد نهایت یادگیری در کارهای بسیار رقابتی است. اما برای تعداد زیادی از مهارتها به این مقدار از صرف وقت نیاز نداریم.
اما اوضاع بسیاری از ما از این هم خرابتر است!مشکل اینجاست که اغلب افراد، یادگیری مهارت جدید را در همان چند ساعت ابتدایی رها میکنند.
مثلا میخواهند یک زبان برنامهنویسی جدید یاد بگیرند. شروع به مطالعه یک کتاب میکنند یا یک دوره آموزشی آنلاین را شروع میکنند اما بعد از کمتر از پنج ساعت آن را رها میکنند.
یک علت مهم این رها کردن نیمهکاره، این است که حدی و مرزی زمانی برای یادگیری خودمان مشخص نکردهایم. حس میکنیم تا ابدیت میتوان روی این موضوع وقت گذاشت و هیچ وقت به انتهایش نمیرسیم.
البته این تفکر اشتباه نیست. با سرعت سریع پیشرفت علم میتوان تا ابد روی یک موضوع تخصصی مشغول یادگیری بود و هیچ وقت به انتهای آن نرسید. اما با کمک قانون ۲۰ ساعت میتوان یک هدف ابتدایی و یک مرز دقیق مشخص کرد.
بنابراین اگر مهارت جدیدی را شروع کردید، با خودتان قرار بگذارید حداقل ۲۰ ساعت روی آن وقت بگذارید و پیش از آن رهایش نکنید. معمولا پس از رسیدن به این مرز زمانی، به نقطه خوبی از مهارت و تخصص رسیدهایم که هم میتوانیم از آن مهارت در عمل استفاده کنیم و هم انگیزه بیشتری برای پیشرفت و ادامه یادگیری خواهیم داشت.
موفق باشید :)
علیاصغر هنرمند
عادتها دلیل اصلی تفاوت در کیفیت زندگی افراد موفق و متوسط هستند. عادتها الگوهای رفتاری هستند که به صورت خودکار انجام میشوند و نتایج نهایی را تعیین میکنند. افراد متوسط عادات ضعیف و محدود کنندهای دارند که ذهن آنها را از موفقیت باز میدارد. در اینجا به معرفی ۱۰ مورد از این نمونه عادات و نحوه اجتناب از آنها میپردازیم:
۱- افراد متوسط هدف و مسیر مشخصی ندارند
برای موفقیت، باید بدانیم میخواهیم چه کسی باشیم و قصد داریم زندگیمان را برای رسیدن به چه چیزی وقف کنیم. هدف به ما حس جهت میدهد. از خودتان بپرسید:
- قرار است در این دنیا چه کار کنم؟
- هدف زندگی من چیست؟
با دانستن پاسخ این سوالات، شما اساسا یک سفر خودشناسی را آغاز کردهاید. شما میدانید چه کسی هستید، چه نقاط قوتی دارید و چگونه باید از این تواناییها، برای تغییر زندگی خود استفاده کنید.
اما برای افراد متوسط اینطور نیست. افراد متوسط به دنبال شناخت خود و تواناییهایشان نیستند. آنها نمیدانند دقیقا چه چیزی میخواهند و زندگی خود را به شانس واگذار میکنند. افراد متوسط امیدوارند تا یک روز شانس در خانهی آنها را بزند و رویاهایشان را به واقعیت تبدیل کند. شما باید مسیر زندگی خود را ترسیم کنید. گام اول برای فرار از یک زندگی متوسط، داشتن هدف است.
۲- افراد متوسط به حرفهای مخالفانشان گوش میدهند
اگر به مردم اجازه بدهید، کاملا شما را از مسیر رویاهایتان باز میدارند. باید با مخالفانتان روبهرو شوید. آنها میتوانند نزدیکترین اعضای خانواده، دوستان یا همسرتان باشند. این افراد همیشه راهی برای ایجاد ترس و شک در شما خواهند یافت.
دلیل اینکه اکثر افراد متوسط میمانند، این است که وقتی میخواهند هدفی را دنبال کنند، خواستار تایید انتخابها و اقداماتشان از سوی دیگران هستند. آنها با گوش دادن به صداهایی که ترسشان را تشدید میکند، شکست میخورند.
اگر میخواهید متفاوت باشید، کارهای بزرگ انجام دهید و تاثیری در جهان بگذارید؛ باید بتوانید از غریزه و شهامتتان پیروی کنید. به شما مربوط نیست که دیگران در مورد رویاها و امکانات شما چه فکر میکنند. اجازه ندهید مخالفانتان تصیم بگیرند که چه کاری از عهده شما برمیآید.
«اگر بخواهید کار متفاوتی انجام بدهید، با مخالفان زیادی روبهرو خواهید شد.»
- جیمز دایسون
«مخالفانتان را کنار بگذارید، شجاعتتان را جمع کنید و گامی جسورانه به سوی زندگی که واقعا مشتاق آن هستید، بردارید.»
- اپرا وینفری
۳- افراد متوسط توقع کمی از خودشان دارند
سطح توقع این افراد از خودشان آنقدر پایین است که به عملکردهای متوسط نیز راضی میشوند.
- اگر این درس را پاس شوم، خوب است.
- اگر تنها «فلان مقدار» درآمد داشته باشم، کافیست.
افراد متوسط حداقلها را انجام میدهند. آنها نمیخواهند و نمیتوانند انرژی بیشتری بگذارند. متوسطها با سطوح پایین زندگی ساختهاند. این موضوع در همه جنبههای زندگیشان (سلامتی، عادات غذایی، پول، روابط و پیشرفت شخصی)، صدق میکند. آنها معتقدند اولین و بهترین امکانات تنها برای برخی از افراد خاص است.
«محدودیت اولیه زندگی، توقعات کم ما از خودمان است. وقتی انتظار کمترین نتایج را داریم، همان را هم به دست میآوریم.»
- جان سی ماکسول
۴- درکی از مفاهیم عمیق و معنوی زندگی ندارند
مارتین سلیگمن، پدر روانشناسی مثبتگرا، در کتاب خود به نام «خوشبختی واقعی» میگوید سه راه برای رسیدن به خوشبختی در زندگی وجود دارد:
زندگی دلپذیر:
این نوع زندگی در مورد لذت و سرگرمی به شکل ابتداییترین تجربه انسانی میباشد و تنها چیز مهم این است که ما چه چیزی برای خودمان به دست میآوریم.
زندگی خوب:
این نوع زندگی یک پله از سطح قبلی بالاتر است اما همچنان بر «خود» متمرکز است. این زندگی به کشف فضائل و نقاط قوت منحصر بفرد ما و به کارگیری خلاقانه آنها برای ارتقاء زندگی متمرکز است. افراد متوسط خوشبختی را در موقعیت اجتماعی، قدرت، پول، شغل و دستاوردها جستجو میکنند. بزرگترین اهداف و آرزوهایشان مربوط به چیزهایی است که به آنها حس لذت بدهد.
برای این افراد درجاتی که کسب میکنند، پولی که دریافت میکنند و شکوه سبک زندگیشان از سایر چیزها مهمتر است.
زندگی معنادار:
زندگی واقعی چیزی فراتر از دولتمندی و بزرگنمایی است. زندگی کمک و همکاری ما با دیگران را میطلبد؛ اینکه تفاوت ایجاد کنیم و تاثیرگذار باشیم.
افراد فوقالعاده خارج از تجربیات خوب یا بدی که دارند، به دنبال یافتن معنا یا ایجاد آن در زندگی هستند. آنها نقاط قوت منحصر بهفرد خود را تغذیه میکنند و از توانایی های خود برای کمک به شادی همنوعانشان بهره میبرند. این افراد به جای لذتهای زودگذر، بهدلیل یافتن احساس رضایت عمیق هستند.
«هدف زندگی این است که توانایی خاص خود را کشف کنید و آن را برای پرورش دهید.»
- دیوید ویسکوت
۵- برای پول و زمان ارزش بسیار کمی قائلند
افراد متوسط به زمان خود احترام نمیگذارند. آنها هرکجا که بخواهند، میروند و هرچقدر که بخواهند، میمانند. افراد فوقالعاده میدانند زمانی که از دست رفته، دیگر باز نمیگردد؛ بنابراین زندگی خود را در اولویت قرار میدهند و برای چیزهایی که در مسیر رویاهایشان است، وقت میگذارند.
متأسفانه، افراد متوسط نه تنها زمان را هدر میدهند، بلکه پول خود را نیز صرف هزینههای بیهوده میکنند. برای فوقالعاده شدن، باید عادت ردیابی و بهینهسازی زمان و سرمایه را در خود پرورش دهید.
۶- دید ضعیفی نسبت به یادگیری دارند
افراد متوسط معتقدند که همه چیز را میدانند. آنها در سمینارها شرکت نمیکنند و وقتی در معرض ایدههای جدید قرار میگیرند، اغلب از خود میپرسند: «مگر قرار است چه چیزی یاد بگیرم؟»
وقتی فکر کنیم که همه چیز را میدانیم، یادگیری را پشت سر میگذاریم و از تغییر استقبال نمیکنیم. با این کار در نهایت توانایی تفکر و حل مشکلات را از دست میدهیم. افراد خاص ذهنی باز دارند و کنجکاو هستند. آنها همواره در جستوجوی ایدهها، بینشها و دیدگاههای جایگزین هستند.
«خود را به یادگیری مادامالعمر متعهد کنید. ذهن شما و آنچه در آن قرار میدهید، با ارزشترین دارایی شماست.»
- آلبرت انیشتین
۷- پیرو رضایتهای آنی هستند
ما هر روز بین آنچه در حال حاضر به نفع ماست و مزایایی که بعدا در دسترس قرار میگیرند، انتخابهایی میکنیم.
- اکنون تلویزیون نگاه میکنید یا درس میخوانید؟
- کیف گوچی میخرید یا در یک سهام سرمایهگذاری میکنید؟
- شغلی را که دوست ندارید، ادامه میدهید یا رویاهایتان را دنبال میکنید؟
افراد متوسط وقتی با چنین انتخابهایی روبهرو میشوند، پاداشهای فوری را انتخاب میکنند. آنها فریفته چیزهایی هستند که امروز میتوانند به دست آورند، حتی اگر چنین دستاوردهایی در نهایت تاثیر کمرنگی در زندگیشان داشته باشد.
روانشناسان طی چندین دهه مطالعه نشان دادهاند که موثرترین ویژگی یک شخص برای موفقیت در زندگی، توانایی به تعویق انداختن رضایتهای کوچک و آنی است.
۸- احساس مسئولیت نمیکنند و نمیتوانند کاری را در زمان معین انجام دهند
افراد متوسط معتقدند برای تحقق رویاهایشان تا ابد وقت دارند. آنها به رویاهایشان به چشم یک مسئله اورژانسی نگاه نمیکنند. بیش از حد فکر میکنند و کارها را به تعویق میاندازند. آنها مسئولیت کارها، انتخابها و تصمیماتشان را به عهده نمیگیرند.
در عوض، همیشه بهانههای زیرکانهای میآورند که چرا شخص دیگری در عدم موفقیتشان مقصر است. شما باید بدانید که مسئولیت تمام جنبههای زندگیتان (سلامتی، رابطه، شغل، مالی، معنوی) تنها با خود با شماست.
باید درک کنید که هر عملی عواقبی دارد و هیچ کس جز شما در عدم موفقیتتان، مقصر نیست. این خودتان هستید که باید آستینها را بالا بزنید و دست به کار شوید.
«افراد ثروتمند معتقدند: من زندگی خودم را خلق می کنم. افراد فقیر معتقدند: زندگی برای من اتفاق می افتد.»
- تی هارو اکر
۹- در انتظار چیزی هستند تا آنها را به انسان کامل و بینقصی تبدیل کند
افراد متوسط منتظر میمانند تا کاری را به نحو عالی انجام دهند. این در حالی است که افراد خاص کار را شروع میکنند و از اشتباهاتشان درس میگیرند.
کمالگرایی مزایای خود را دارد، اما کمالگرایی وسواسی میتواند به یک ضربه کشنده برای خلاقیت، انگیزه و عملکرد تبدیل شود.
امکان ندارد بتوانید از روز اول در انجام یک کار متخصص باشید. گذشت زمان به یادگیری و پیشرفت شما کمک خواهد کرد.
برای دنبال کردن رویاهایتان نیاز نیست صبر کنید تا بینقص شوید. هر روز با تلاش و تمرین روی بهتر شدن تمرکز کنید. هرچه مهارتهای شما بیشتر شود، اعتماد به نفس بالاتری برای انجام کارهای بهتر خواهید داشت.
«جوهر انسان بودن این است که آدمی به دنبال کمال نباشد.»
- جورج اورول
۱۰- افراد متوسط جا میزنند
افراد متوسط به راحتی تسلیم میشوند. محققان نشان دادهاند که موفقیت مستلزم استقامت و تعهد به یک هدف بلند مدت، بدون تسلیم شدن است. افراد متوسط با مشاهده اولین چالش جا میزنند. متوسطها وقتی کاری سخت میشود یا اعصابشان را به هم میریزد، رهایش میکنند.
افراد موفق دقیقا برعکس هستند. آنها در مسیر موفقیت حفاری میکنند و استقامت دارند. همچنین میدانند که موانع و چالشها پیامدهای اجتنابناپذیر رویاهای بزرگ هستند.
برای موفقیت، باید در مسیرتان ماندگاری داشته باشید. شما باید با ترسهای خود روبهرو شوید و بر چالشهای مسیر غلبه کنید.
«نتیجه تلاش شما تنها زمانی خود را نشان میدهد که تسلیم نشوید.»
- ناپلئون هیل
متوسط بودن کشنده است. نباید به آن بسنده کرد. هر یک از ما ظرفیت رسیدن به موفقیتهای بزرگ را داریم. رضایت دادن به چیزی کمتر، رفتاری نادرست با خودتان است. این کار، انکار عظمت و هدر دادن زندگیتان است.
«زندگی متوسط، هدر دادن زندگی است.»
- کالین هوور
پریا شمسالدین
منبع
اگر میخواهید قابلیت یادگیری بالایی داشته باشید، باید توانایی تمرکزتان هم زیاد باشد. اما تمرکز یکی از مهارتهایی است که مانند عضلات نیاز به تمرین و توجه ویژه دارد. اگر روی افزایش تمرکزمان کار نکنیم، به تدریج کمتر و کمتر میشود و در نتیجه قابلیت یادگیری ما نیز کاهش پیدا میکند.
در این مطلب به پنج راهکار ساده برای افزایش مهارت تمرکز میپردازیم:
برخی بازیها ورزش مغز هستند و باعث افزایش توانایی تمرکز میشوند. بازیهایی مانند سودوکو، جدول، شطرنج و دیگر بازیهای حافظه میتوانند توانایی تمرکز ما را بالا ببرند.
نتایج چندین تحقیق نشان داده صرف ۱۵ دقیقه در روز برای این فعالیتها به مدت حداقل ۵ روز در هفته میتواند تاثیر زیادی روی افزایش تمرکز داشته باشد.
افراد زیادی با مشکل کمبود خواب مواجه هستند. کمبود ساعات خواب و کیفیت پایین آن تاثیر زیادی روی همه ابعاد زندگی میگذارد که یکی از آنها کاهش قابل توجه تمرکز است. با رعایت چند نکته کوتاه میتوانید تاثیر زیادی روی افزایش کیفیت خواب داشته باشید:
- سعی کنید شبها کمی زودتر به تختخواب بروید.
- حداقل یک ساعت قبل از خواب، از تلویزیون و موبایل استفاده نکنید و تلاش کنید نور محیط را کاهش دهید.
- دوش آب گرم پیش از خواب کمک کننده است و قبلا در مورد آن در بزرگراه صحبت کردهایم.
- سعی کنید ساعت خواب و بیداری مشخصی داشته باشید و حتی در آخر هفته هم به آن پایبند بمانید.
شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام و… به گونهای طراحی شدهاند که مغز ما را با اطلاعات کوتاه و متنوع بمباران میکنند و از این بابت قاتل تمرکز به حساب میآیند. استفاده از شبکههای اجتماعی باعث میشود در دیگر ساعات شبانهروز هم تمرکز پایینی داشته باشیم. چرا که ذهن ما را به محتواهایی کوتاه و سطحی عادت میدهند. بنابراین تلاش کنید استفاده از آنها را تا حد ممکن کاهش دهید.
تحقیقات متعدد نشان داده فعالیت بدنی و ورزش، تاثیر قابل توجهی روی افزایش تمرکز برجای میگذارد و این تاثیر از حدود ۴ هفته بعد از شروع ورزش قابل مشاهده است. برخی تحقیقات هم نشان داده انجام ورزش هوازی به مدت حداقل یک سال باعث توقف روند کاهش حافظه ناشی از افزایش سن میشود و حتی در مواردی فرایند آن را برعکس میکند.
بسیاری افراد مدیتیشن را به عنوان تمرینی برای کاهش استرس و خالیکردن ذهن میشناسند. اما مدیتیشن برای افزایش تمرکز نیز موثر است و یکی از راهکارهای مهم افزایش تمرکز به شمار میآید. یک اپلیکیشن رایگان به نام Reveri توسط چند نفر از اساتید دانشگاه استنفورد نوشته شده که با روش «خود هیپنوتیزم» تلاش میکند به افزایش تمرکز کمک کند. البته تمرینهای آن به زبان انگلیسی است اما در صورت تمایل میتوانید آن را امتحان کنید:
هیپوکامپ بخشی شبیه حرف S در دو سمت مغز انسان است که نقشی اساسی در حافظه و یادگیری ایفا میکند. در اینجا قصد نداریم از زوایه پزشکی به موضوع بپردازیم، بلکه میخواهیم بدانیم این بخش از مغز چه کمکی به فرایند یادگیری ما میکند.
هیپوکامپ در برخی از عملکردهای مهم انسان مانند یادگیری و حافظه بلند مدت نقشی کلیدی ایفا میکند اما در اینجا میخواهیم به نقش هیپوکامپ در بهیادآوردن و ذخیرهسازی اطلاعات بپردازیم.
شاید دانستن این نکته برایتان جالب باشد که مشخص شده در صورت بروز آسیب در این بخش مغز، دیگر قادر نیستیم اطلاعات را در حافظهمان ذخیره کنیم و در واقع نمیتوانیم خاطرات جدید ایجاد کنیم. اگر فیلم سینمایی Memento را دیده باشید، بازیگر نقش اول آن مردی است که به این آسیب دچار شده است.
یکی از نقشهای مهم هیپوکامپ این است که به عنوان یک نوع نمایه (index) برای حافظه ما عمل میکند. اگر بخواهیم در این مورد یک مثال بزنیم باید حافظه انسان را به یک کتاب بزرگ تشبیه کنیم. پیدا کردن اطلاعات از میان صفحات زیاد آن کار آسانی نیست. اما با مراجعه به انتهای کتاب جایی که نمایه قرار گرفته میتوانیم سریعتر موضوع مد نظرمان را پیدا کنیم.
جالب اینجا است که با هر بار مراجعه به هیپوکامپ و دریافت یک خاطره، ارتباطات مربوط به آن حافظه در قشر مغز انسان قویتر میشود و به نوعی آن خاطره را تثبیت میکنیم. به همین خاطر است که تکرار یادآوری یک موضوع درسی به تقویت آن در حافظه کمک میکند.
جذابتر اینجا است که وقتی یک خاطره در مغز ما به اندازه کافی تثبیت شد (بسته به نوع حافظه ممکن است روزها، ماهها یا سالها طول بکشد) دیگر برای دسترسی به آن نیازی به هیپوکامپ نداریم و مستقیما میتوانیم آن را از قشر مغز بازیابی کنیم.
حالا میخواهیم به یک نکته مهم دیگر نیز در یادگیری اشاره کنیم. اگه تجربه کار کردن با نمایه (index) انتهای کتابها را داشته باشید، میدانید آنقدرها دقیق و کامل نیستند. عملکرد هیپوکامپ انسان نیز تقریبا مشابه است و به ویژه هنگام ثبت اطلاعات جدید ظرفیت محدودی دارد. به نظر میرسد به طور متوسط پس از ۱۰ الی ۱۵ دقیقه دریافت اطلاعات جدید، هیپوکامپ ما سرریز میکند و قادر به نمایهگذاری همه اطلاعات جدید نیست. البته ظرفیت هیپوکامپ برای نمایهگذاری حافظه در افراد مختلف بسیار متفاوت است و مثلا اگر به موضوعی علاقمند باشیم، ظرفیت نمایهگذاری هیپوکامپمان نیز در آن موضوع بیشتر است.
اما دانستن عملکرد این بخش از مغز به ما به عنوان مدرس کمک میکند تا محتوای آموزشیمان را به گونهای طراحی کنیم تا در یک جلسه آموزشی، ظرفیت یادگیری شرکتکنندگان را بهتر در نظر داشته باشیم.
علی اصغر هنرمند