آیا میدانستید در مغز ما دو شخصیت مدیر و کارگر زندگی میکنند و هرکدام تواناییهای متفاوتی دارند؟ ما در طول روز بین این دو شخصیت جابجا میشویم و خیلی اوقات ناهماهنگی بین این دو شخصیت سبب میشود کارهایمان به خوبی به سرانجام نرسند.
هنگامی که در وضعیت مدیر هستیم به کارها فکر میکنیم، برنامه ریزی میکنیم، دستور میدهیم و نقشه میکشیم. فهرست کارهای ما زمانی نوشته میشود که در این وضعیت ذهنی هستیم.
اما هنگامی که در وضعیت کارگر قرار داریم، مشغول انجام کارها هستیم و مواردی که در فهرستمان نوشتهایم را انجام میدهیم. بنابراین «شخصیت کارگر» بخش عملیاتی و اجرایی ما است.
همه ما نوشتن کارهایمان را بلدیم و میدانیم ثبت آنها سبب میشود در مقابل چشممان باشند و بهتر انجامشان دهیم. اما چرا گاهی اوقات با وجود یادداشت کردن برخی کارها، به انجامشان تمایلی نداریم؟
دلایل مختلفی باعث بروز این مشکل میشود. یکی از مهمترین آنها «مبهم بودن و عدم تعریف دقیق کار» توسط شخصیت مدیرمان است.
زمانی که در وضعیت کارگر هستیم، علاقهای به برنامهریزی نداریم و مغز ما در مقابل تفکر مقاومت میکند. به همین خاطر اگر کاری را به خوبی برای این بخش ذهنمان تعریف و مشخص نکرده باشیم، از انجامش طفره میرویم.
بنابراین مهم است به خاطر داشته باشیم هنگامی که در وضعیت مدیر هستیم، کارها را برای بخش اجرایی درونمان به صورت شفاف و کامل تعریف کنیم تا در زمان اجرا با علاقه و با کمترین مقاومت انجامش دهیم.
خیلی اوقات لازم است کار را به گامهای کوچکتر عملیاتی تقسیمبندی کنیم تا درک و اجرای آن برای بخش اجرایی مغزمان راحتتر باشد و اجرای همین نکته کوچک باعث رفع بسیاری از مقاومتهای ناخودآگاه در انجام امور میشود.
علی اصغر هنرمند