یکی از مهمترین مشکلات برخی افراد «عملگرا نبودن» است. به این معنی که بیشتر فکر میکنیم و یا فقط حرف میزنیم. اما هنگام عمل که میرسد از جایمان تکان نمیخوریم! عملگرا بودن مهارتی است که با دانستن برخی نکات و تمرین آنها ارتقای قابل توجهی پیدا میکند.
۶ نکته مهم را ببینیم:
۱- سرزنش نکنید:
وقت خودتان را با سرزنش کردن دیگران تلف نکنید. سرنوشت شما در دست خودتان است. اگر میخواهید به هدفتان برسید، باید خودتان تلاش کنید. خیلی اوقات با سرزنش کردن دیگران فقط میخواهیم از زیر بار مسئولیت خودمان شانه خالی کنیم.
۲- شما در مکان و زمان مناسب هستید:
فرقی نمیکند در چه مکان و موقعیتی باشید، در هر شرایطی میتوانید برای رسیدن به هدفتان گام بردارید. اینکه «من در مکان یا زمان مناسب نیستم»، تنها بهانهایی است که برای خودمان میتراشیم تا در جایگاه امنمان بدون تحرک باقی بمانیم.
۳- از حاشیه فرار کنید و روی اصل هدف تمرکز کنید:
در این مورد قبلا صحبت کردهایم، افراد عملگرا وقتشان را با موضوعات فرعی و بحث بیهوده تلف نمیکنند و مانند لیزر روی هدف نهاییشان متمرکز هستند. اما برخی افراد فقط به جزییات بیاهمیت میپردازند و در عمل فقط دور خودشان میچرخند.
۴- در افکار غرق نشوید: عمل کنید!
فکر کردن خوب است. اما بسیاری افراد بیش از حد در دنیای درون خودشان غرق شدهاند. بخش عمدهی رسیدن به هدف، شامل عمل کردن است. اغلب با یک تفکر کوتاه میتوانیم یک گام عملیاتی برای قدم بعدی مشخص و به جلو حرکت کنیم.
۵- عدم موفقیت را «شکست» در نظر نگیرید! آنها بازخورد هستند:
در مسیر رسیدن به هدف ممکن است بارها و بارها به نتیجه دلخواهتان نرسید. اما نباید آنها را در ذهنتان به عنوان «شکست» تعریف کنید. هر کدام از آنها یک تجربه به حساب میآیند که شما را برای رسیدن به هدفتان قویتر میکنند.
۶- کمالگرا نباشیم
برخی برای خودشان یک هدف رویایی ترسیم کردهاند و تا زمانی که همه شرایط لازم فراهم نشود، از جایشان تکان نمیخورند! هیچکس از کمالگرایی بدش نمیآید اما در واقعیت تقریبا هیچوقت به آن شرایط بینقص نخواهیم رسید و اگر عملگرا نباشیم، به آن نزدیک هم نخواهیم شد…
دکتر علی اصغر هنرمند
آیا میدانستید همه چیز در ذهن ما نسبی است؟ مغز ما همیشه با مقایسه و نسبیت به جمعبندی میرسد. دقیقا مانند این تصویر. دو دایره وسط هر دو یک اندازه هستند، اما چون آنها را با دایرههای اطرافشان مقایسه میکنیم، به نظر یکسان نمیآیند.
«ترس» یکی از قویترین احساسات انسان است و روی رفتار ما تاثیر زیادی دارد. اما همین حس اگر در موقعیت نامناسب بروز کند، میتواند مخرب باشد و از پیشرفتمان جلوگیری کند.
به نظر شما چرا برخی افراد در کارشان دروغ میگویند؟ بعضی افراد ذاتا بیشتر از دیگران دروغ میگویند، اما حتی صادقترین افراد هم ممکن است در شرایطی قرار بگیرند که مجبور به دروغ گفتن شوند…
برخی محیطهای کاری خودشان سبب میشوند دروغگویی به یک فرهنگ تبدیل شود: مکانهایی که از افراد توقعات بیجا دارند، قوانین غیرمنطقی وضعکردهاند، رقابت بهگونهای است که افراد بر اساس توانایی و سختکوشی پیشرفت نمیکنند و جریمههای شکست غیرمنطقی است.
اما در کنار عوامل محیطی، چند علت مهم دیگر نیز وجود دارد که سبب شیوع دروغگویی در محیط کار میشود:
- ترس از عصبانی کردن رئیس!
گاهی اوقات مدیری بالای سرمان است که بر اساس عقل و منطق مدیریت نمیکند. در این صورت نیروهای زیر دست مجبورند فقط حرفهایی بزنند که در جهت رضایت خاطر این قبیل افراد است و نتیجهاش کاهش شدید بهرهوری و افزایش فوقالعاده دروغها است.
- پنهانکردن بیکفایتی
اگر برای مسئولیتتان کفایت لازم را نداشته باشید، به دروغ متوسل میشوید تا جایگاه خودتان را حفظ کنید. افراد توانا، در صورت بروز اشتباه، به راحتی عذرخواهی میکنند. چون در کارشان اعتماد به نفس دارند و میدانند اشتباهشان به راحتی تکرار نمیشود.
- نفع شخصی
خیلی اوقات دروغهای ما به خاطر نفع شخصی خودمان است. میخواهیم در جایگاه شغلیمان پیشرفت کنیم اما متوجه میشویم که دروغگفتن نسبت به سختکوشی آسانتر است! در نتیجه راه میانبر را انتخاب میکنیم.
جالب است بدانید تخمین زدهمیشود شرکتها هر ساله حدود ۳.۵ تریلیون دلار به خاطر دروغ و فریبکاری متضرر میشوند و نخستین گام برای اصلاح این مشکل، وجود مدیرانی است که صداقت دارند.
اطلاعات بیشتر:
دکتر علیاصغر هنرمند
گاهی اوقات وقتی میخواهیم کاری انجام دهیم، با یک کار ناقص دیگر مواجه میشویم که سبب میشود توجه ما به کار دوم معطوف شود. ممکن است در میانه کار دوم هم با یک مورد ناقص دیگر مواجه شویم و این داستان همینطور ادامه پیدا میکند…
اسم این وضعیت را yak shaving گذاشتهاند و نامش از یک انیمیشن گرفته شده. اما جهت درک بهتر آن کافی است این کلیپ کوتاه از سریال Malcolm in the Middle را ببینید.
یک مثال واقعیاش هنگامی است که در برنامهنویسی میخواهیم یک باگ را برطرف کنیم: کار را شروع میکنیم اما متوجه میشویم که بهتر است این قطعه کد را بهینه (ریفکتور) کنیم. کمی بعد با خودمان میگوییم این کد چرا در فایل خودش قرار ندارد و داستان همینطور ادامه پیدا میکند…
نکته اینجاست که باید تلاش کنیم روی کار اصلی متمرکز بمانیم و بقیه موارد را جمعآوری کرده و در زمان مناسب خودش انجام دهیم. وگرنه تا ابد در حلقهی کارهای ناتمام باقی میمانیم و اولویتها فراموش میشوند.
در مورد جمعآوری کارها قبلا اینجا صحبت کردهایم.
علیاصغر هنرمند.
به نظر شما چرا برخی افراد در زندگیشان منظم هستند و به قول معروف دیسیپلین دارند، اما برخی دیگر اینگونه نیستند؟
منضبط بودن یکی از مهمترین مهارتهایی است که میتوانیم در زندگی داشته باشیم اما چگونه میتوان آن را بهدست آورد و تقویت کرد؟
تعریفش ساده است: داشتن قابلیتِ انجامدادن کاری که هماکنون واقعا باید انجام بدهیم! یعنی به جای اینکه به دنبال راحتی باشیم، بتوانیم سختیهایی تحمل کنیم که در دراز مدت برایمان نتیجهبخش است.
مغز ما دوست دارد کمترین انرژی ممکن را مصرف کند و به همین خاطر از انجام کارهای دشوار طفره میرود و در نتیجه به انجام کارهای ساده و آشنا تمایل داریم. بنابراین بعد از چند دقیقه یادگیری، ترجیح میدهیم سراغ بازی یا چرخیدن در شبکههای اجتماعی برویم.
در چنین شرایطی باید به خودمان یادآوری کنیم آن فشاری که در لحظه تحمل میکنیم، موجب پیشرفتمان است و با کمی تمرین به جایی میرسیم که از چالشها و دشواریها لذت میبریم. اما چگونه به این مرحله برسیم؟
یک راهکار موثر این است که چند فعالیت نسبتا دشوار اما در عین حال نهچندان پیچیده را انتخاب کنیم و تلاش کنیم دائما آنها انجام دهیم. با این کار کم کم ذهنمان را برای تحمل سختیهای بزرگتر آماده میکنیم:
چند مثال:
- به جای آسانسور از پله استفاده کنیم.
- در کلاس ورزشی ثبتنام کنیم که صبح زود برگزار میشود.
- اتومبیل را در فاصلهای نسبتا دور از مقصد پارک کنیم و چند دقیقه پیادهروی کنیم.
- هر روز تختخوابمان را مرتب کنیم.
همانطور که ملاحظه میکنید، میزان دشواری این کارها زیاد نیست. اما کم کم ذهنمان را برای تحمل دیگر انواع سختیها آماده و تصویر ذهنیمان را اصلاح میکند.
در پایان این جمله وارن بافِت، سرمایهگذار و اقتصاددان مشهور را هم فراموش نکنید که میگوید: «لازم نیست نسبت به دیگران باهوشتر باشیم. فقط کافی است نسبت به دیگران منضبطتر باشیم.»
دکتر علیاصغر هنرمند
عضلات چشم ما ارتباط مستقیمی با مغز دارند و زاویه چشم روی ترشح برخی انتقالدهندههای عصبی تاثیرگذار است. تا به حال برایتان پیش آمده که پشت کامپیوتر خوابتان بگیرد؟ یک علت آن به خاطر زاویه نگاه رو به پایین است.
اگر زاویه چشم ما «مستقیم و کمی رو به بالا» باشد، سبب فعالشدن بخشهایی از مفز میشود که باعث افزایش هوشیاری میگردند.
بنابراین اگر ارتفاع مانیتورتان را بهگونهای تنظیم کنید که نگاهتان مستقیم و کمی رو به بالا باشد، باعث افزایش بهرهوریتان خواهد شد و در عین حال به سلامت ستون فقرات خودتان هم کمک کردهاید!
دکتر علی اصغر هنرمند
برخی افراد با هدف افزایش بهرهوری قهوه مینوشند، اما شاید این نکتهی مهم را ندانید که نوشیدن قهوه در زمان نامناسب به بهرهوریتان آسیب جدی وارد میکند و باید بدانیم چگونه از کافئین به صورت استراتژیک استفاده کنیم!
چند نکته پیش از شروع:
- من از علاقمندان قهوه هستم و هر روز «یک» فنجان قهوه حوالی ۱۰ صبح مینوشم.
- قهوه نسبت به چای کافئین بیشتری دارد (به همین خاطر تمرکز روی آن است).
- لطفا به ساعات بیان شده دقت کنید. پیشفرض صحبت در مورد چکاوکها است (کسانی که صبحها انرژی بیشتری دارند).
اگر بخواهیم مهمترین ابزار افزایش توانایی ذهنی و بهرهوری را معرفی کنیم پاسخ یک کلمه است: «خواب!» بله خواب کافی و با کیفیت مناسب در تمام ابعاد زندگیما نقشی کلیدی ایفا میکند.
اما کافئین روی خواب ما تاثیر منفی دارد و کیفیت و عمق آن را به طور قابل توجهی کاهش میدهد. اکثر افراد نمیدانند نیمه عمر کافئین در بدن ما بین ۶ تا ۷ ساعت است و حدود یک چهارم آن نیز تا ۱۲ ساعت بعد در بدن ما حضور دارد.
به این معنی که اگر ۱۲ ظهر یک فنجان قهوه بنوشید، یک چهارم کافئین آن تا ساعت ۱۲ شب در بدنتان حضور دارد!
ممکن است بگویید من با نوشیدن قهوه حتی قبل از خواب هم مشکلی ندارم و راحت میخوابم! اما نکته اینجاست که شما از کاهش «کیفیت» و «عمق» خواب خود مطلع نمیشوید. جالب است بدانید نوشیدن یک فنجان قهوه در بعدازظهر، کیفیت خواب شبانه را ۲۰ درصد کاهش میدهد.
بنابراین هنگام نوشیدن قهوه و دیگر مواد حاوی کافئین توجه کنیم که با ساعات خوابمان فاصله کافی داشته باشند، ضمنا در ساعات عصر و شب هم میتوانید سراغ قهوه بدون کافئین بروید.
اگر به این موضوع علاقمند هستید، میتوانید این گفتگو با دکتر متیو واکر را ببینید که یکی از افراد برجسته در حوزه خواب است. همینطور کتاب Why We Sleep از دکتر واکر.
دکتر علیاصغر هنرمند