روزی روزگاری بسیار قدیم در سرزمینی بسیار دور، استادی برای طرح مسائل پیچیده از داستانهای نمادین استفاده میکرد.
شاگردان وی همگی دور آتش مینشستند و به داستانهای جذاب وی گوش میکردند. قصههای استاد آنقدر خوب در خاطره مینشست که مانند چراغی پرنور همیشه در مقابل چشم آنها بود.
روش تدریس این استاد با آن داستانهای متفاوتاش شهره خاص و عام شده بود. هیچ کس با سخنان وی خسته نمیشد و همه با علاقه پای صحبتهایش مینشستند. در آن دوران «آموزش» لذتبخش و بی پایان بود.
نظرتان در مورد سه پاراگراف ابتدایی این مطلب و داستان این استاد چه بود؟ احتمالا آن را با توجه بیشتری نسبت به یک مقاله علمی خواندهاید. چرا که خودش یک نوع داستان کوتاه بود.
حتما با این نظریه آشنا هستید که یکی از بهترین روشهای آموزش، استفاده از روش «داستانگویی» است. مغز ما داستانها را بهتر به یاد میآورد و نتایج تحقیقات مختلف نشان داده بیان نکات آموزشی در قالب قصه به ما کمک میکند بعدا آنها را بهتر به خاطر بیاوریم.
داستانها به طور همزمان «تفکر، احساسات و تخیل» ما را فعال میکنند و به همین خاطر قدرت فوقالعادهای در خاطرهسازی دارند.
قصه گفتن در واقع یکی از هنرهای انسان برای انتقال تجربیات خود به دیگران بوده و طی هزاران سال تکامل یافته و در وجود ما ریشه دوانده است.
جالب اینجا است که از نظر علمی نیز مشخص شده هیپوکامپ (بخشی از مغز) که قبلا هم در بزرگراه در موردش صحبت کردهایم، میان داستانها در حافظه پلهای ارتباطی برقرار میکند و این یکی از دلایل مهمی است که میتوانیم راحتتر آنها را بهیاد بیاوریم.
به همین خاطر مهم است هنگام طراحی محتوای آموزشیمان از روش قصهگویی استفاده کنیم. ممکن است بگویید هر موضوعی را نمیتوان به زبان داستان بیان کرد. اما با استفاده از برخی راهکارها، میتوان از این روش قدرتمند در هر نوع آموزشی استفاده کرد.
در مطالب بعدی بزرگراه به راهکارهای عملی استفاده از روش «داستانگویی در آموزش» میپردازیم.